اتاق ارشام
ارشامم از بعد مريضيت خيلي بد عادت شده بودي تو مريضي همش تو بغل بوديو بي حال ديگه بعد خوب شدنت نصفه شبا بيدار ميشدي با گريه و قلدري ميگفتي بغلم كن منم محل نميدادم تا اخر به خوابيدن رو سينه مامان ختم ميشد ديگه رو تختم نميخوابيدي منم فك كردم تنها راه چاره جمع كردن تخت خودمون و اتاق مستقل واسه پسرم ديروز دست به كار شديم با بابا تختو جمع كرديم الان اتاق كاملا متعلق به پسرم البته شب ما رو زمين شما هم رو تخت خوابيدي در كمال ناباوري ديشب تا صبح راحت خوابيدي نه وول زدي نه نصفه شب بيدار شدي يه خواب راحت . از اين به بعد ميرم تو كار خوشگل كردن اتاق پسرم.
نویسنده :
Maman haniyeh
10:21