ArshamArsham، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

Love and sun

اتاق ارشام

ارشامم از بعد مريضيت خيلي بد عادت شده بودي تو مريضي همش تو بغل بوديو بي حال ديگه بعد خوب شدنت نصفه شبا بيدار ميشدي با گريه و قلدري ميگفتي بغلم كن منم محل نميدادم تا اخر به خوابيدن رو سينه مامان ختم ميشد ديگه رو تختم نميخوابيدي منم فك كردم تنها راه چاره جمع كردن تخت خودمون و اتاق مستقل واسه پسرم ديروز دست به كار شديم با بابا تختو جمع كرديم الان اتاق كاملا متعلق به پسرم البته شب ما رو زمين شما هم رو تخت خوابيدي در كمال ناباوري ديشب تا صبح راحت خوابيدي نه وول زدي نه نصفه شب بيدار شدي يه خواب راحت . از اين به بعد ميرم تو كار خوشگل كردن اتاق پسرم.
14 شهريور 1392

٢٧ماهگي

ارشامم پسرم عزيزم نفسم زندگيه من ٢٧ماهگيت مبارك دوست دارم مامان ٢٧ ماه تو بغلم كنارم بوديو بهم ارامش دادي با بوي تنت كه مستم ميكنه با شيطونيات شيرين زبونيات مامان گفتنت منو خواستنت وقتي ميگي نه فقط مامان يعني اون لحظه رو با دنيا دنيا عوض نميكنم پسر بهاريه من دوست دارم.
3 شهريور 1392

مهموني

ارشام جون از صبح شنبه تصميم گرفتيم بريم خونه خاله سارا دوست مامان وسايلامونو جمع كرديم راه افتاديم چون يه شهر ديگه بود بايد قطار سوار ميشديدم خوب بود تو راه خيلي اروم بودي يه نيم ساعتين خوابيدي تو راه نزديك خونه خاله كلي گاو قو اهو همه جچي ديدم خيلي جاي قشنگيه الانم كه دارم مينوسم هنوز اونجاييم تو خوابيدي خاله هم خوابيده ساعت ٨ صبح امروزم تا بعداظهر مي مونيم بعد از ظهر برميگرديم كه پسرم صبح فردا به مهدش برسه منم به كلاس زبان عكساي منظره هاي اينجا رو هم ميزارم رسيدم خونه در ضمن خيلي خيلي اقا بودي .
3 شهريور 1392

بعد از ١هفته مريضي

ارشامم ديروز بعد ١هفته مريضيت بردمت مهد يه٢ساعتي موندي اومدم دنبالت اين چند روز كه نرفتي خوشت اومده بود يكم بغض كردي ولي خوب دوباره مهد شروع شد خيلي نگران زمستون امسالم چون مهد ميري ميترسم همش مريض شي اي خدا .
1 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Love and sun می باشد